طعم تو
🦚🦚🦚🦚
طعم تو
چنان آسان از قصه خود گذر کردم
که آدمی از حضور ناگاه خود در هستی در گذشت
من در قصه تو غوطه ور شدم
در نهانخانه آن شور پاشیده در قلبت؛
که رگ های هستی را پر از هوا می کند
در پالوده ظرفی بی رنگ
که از آن مستی می تراود
و من و منیتم را مدهوش می کند
احساس آن مظروف آتشین
از گلوگاه عشق فرو می رود
و چون تشنگی محض
قطرات سلولهای تنم را
به دریای بیهوشی پیوند می زند
و سیرآبم می کند
کنون این طعم سکر آور
از یک جام میان تهی
فراتر می رود
ان چنان که گویی با چشمانی بهت زده و خاموش
راه دیدار تو را می جوید
م.ح.قشقایی
https://t.me/qashghaii
🦚🦚🦚🦚