ترسیم

ترسیم

چشمانم را به زلفان تو گره می زنم
وقتی نسیم؛
موهایت را به رقص می آورد
و ترکیب جاده و موج
احساسم را با رفتن و تشویش درهم می آمیزد
اکنون در این جریان لطیف و آرام
من هم دیدگانم را
به شِلال زلفانت هدایت می کنم
تا آنرا در مسیر باد شانه زند
زلال چشمانت به مسلخم می برد
آنگاه که ستاره می بارد
و عشق در این مسیر زاده می شود

م.ح.قشقایی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸

پریوش

پریوش

با حضور تو همیشه در آرامشم
تو ناجیم باش در این حال ناخوشم
معمار این ویرانه فقط تویی تو
طراح این خانه فقط تویی تو
راهی ام نکن به راه بی راهی
یکبار خط بکش بر این دو راهی
با تو زنده ام، اگر زنده ام
با تو بمیرم، همچنان زنده ام
چه در این دنیا چه در اون دنیا
آواره منم هم اینجا و هم آنجا
بین دو جهان در تب و تابم من
در جستجوی تو هرگز نخوابم من
دستم رو بگیر از پنجره دل
تا نورت بتابه به این دل غافل
م.ح.قشقایی
https://t.me/qashghaii

ادامه این راه

ادامه این راه

من مرد روزهای سخت
روزهای تنهایی و فراغ
روزهای تشنگی و سراب
دستهای تهی و تاول زده
پنجره های بسته و تاریک
با لحظه های سنگین و خسته
همراه با دلهره های همیشگی
حس بی کسی و بی نشانی
حضور بی معنای وجود
در ترکیبی از جسم و روح
در حصاری از یک شماره، یک نام
فضایی پر از رگبار باران
با ریزش تهمت و تقدیر
آسمانی گرفته و مغموم
که در این روزهای مانده
محتوم به این زندگی بازنده
همچنان در مسیر آنم
م.ح.قشقایی
https://t.me/qashghaii

سراب فتح

سراب فتح

فاتحان کشته ها را
مثل یک پیروزی می دیدند
پله های رو به بالا
چشم در خورشید می دوختند
آنزمان‌ در سرداب خونین
چشمه رنگین می تراوید
جام فتح کل دنیا
در سراب و جهل می جوشید
آنچه از شمشیر می ماند
تکه های آهنین بود
جامه های پاره پاره
در رسای هر جنازه
سوز بود و ماتم شب
پهن گشته در دل دشت
دست در دست پلیدی
دژخیم را قهقهه می جَست
م.ح.قشقایی

راه بی پایان

راه بی پایان

امروز چه دلتنگم
امروز چقدر از درد می نالم
چقدر بیمار و تنهایم
فضای ذهن من خالی است
درونم نیست هیچ حالی
تمام شوقم رفته است بر باد
تمام خاطراتم رفته است از یاد
دگر مرگ هم به دیدارم نمی آید
بار اندوهی به دوشم مانده است سنگین
دیگر پا و توانی نیست
که از دشت خزان غم بگریزم
توشه ام پایان
صبر هم لبریز
باد و توفان می کند این راه را
آشفته تر
سخت تر از پیش هر دم
نه همپایی
نه امیدی به راهی که می پیمایم
فقط رفتن
همین است رسم امروزم
برای زنده ماندن
تا فردا نمی دانم
چه افسونی مرا دوباره راه می اندازد
نمی دانم کدام راه مرا به مقصدی معلوم
می رساند
شایدم در این پرسه های وقت و بی وقتی
مرا بر آستان آن رمز نگشوده کند راهبر
دگر از سردی و گرما ندارم ترس
گریزان از خودم
کدام مأوا مرا می خواند
کجا آخر توانم
کوله بار خستگی ها را بگذارم زمین
دوای درد من رفتن به هر جا
به سوی ناکجا آباد است
فقط رفتن بدون وقفه و تردید
به جایی که نباشد از خودم حرفی
نباشد هیچ رویایی، خیالی، آرزویی
من از ماندن هراسانم
سهم من سر در گمی
در این دنیای خواهش هاست
چه گامی بیش از این باید بردارم
در پی چه چیزی
باید ره به پیمایم
نمی دانم
فقط من رهرو راهم
که بی پایان
مرا تا آخرین لحظه
بسوی هیچ می خواند
م.ح.قشقایی
https://t.me/qashghaii

کمک به دیگران یک ارزش ماهوی است

کمک به دیگران یک ارزش ماهوی است

در فضای مجازی انواع کلیپ های مختلف در راستای دستگیری از نیازمندان و معلولین بارگزاری می شود که بعضی از انها به نظر می رسد برای مطرح شدن فرد خیر و کمک کننده است که به شیوه های مختلف این خود نشان دادن و خودنمایی نشان داده می شود. من از کمکها و انجام کارهای خیری که به صورت گمنام صورت می گیرد و فرد کمک کننده اصلا خود را نشان نمی دهد و هیچ ردی نیز از خود بجا نمی گذارد بسیار خوشحال و مشعوف می شوم و معمولا به این افراد درود می فرستم. فکر می کنم این افراد بسیار انسانهای وارسته ای هستند و به لحاظ تعالی روح به مرحله والایی از انسانیت دست یافته اند. چراکه کمک های انها بدون هیچ چشم داشت و یا حتی نیاز به تشکر و قدردانی صورت می گیرد. اما این به این معنا نیست که برای اقدامات خیر دیگرانی که کمک می کنند و شایبه مطرح کردن خود را دارند یا قصد خودنمایی دارند ارزش قایل نشوم. به نظر من آنچه مهم است کمک به افراد نیازمند است، حالا فردی که این کار را می کند به چه منظور وبه چه نیت و هدفی انجام می دهد، چندان مهم نیست. در این جریان و فرایند کمک به دیگران هدف اصلی است بقول فلاسفه و منطقیون نتیجه مهم است که انهم تامین مایحتاج و نیاز محرومان است و با هر نیتی که باشد با ارزش است و باید از آن حمایت و قدردانی کرد. این که چرا این موضوع را مطرح کردم در واقع در جواب برخی افراد است که اعمال و اقدامات خیرخواهانه و بشر دوستانه ای راکه به دلیل خود نمایی طرف کمک کننده صورت می گیرد کلا مذموم می دانند و به آن خُرده می گیرند. باید بدانیم اصل اول و مهم کمک کردن و رفع نیاز افراد نیازمند است و کلا باید انگیزه افراد را خارج از این موضوع در نظر گرفت. از این افراد باید به هر شکل حمایت کنیم و بگذاریم فرهنگ یاری رساندن به دیگران به صورت یک پدیده قابل احترام و با ارزش در جامعه همه گیر شود.
م.ح.قشقایی
https://t.me/qashghaii

سوگنامه

🌒🌒🌒🌒🌒🌒🌒🌒🌒
سوگنامه

در این دریای پر تلاطم
دلم را بخود وانهادی
دلم به تو خوش بود
که رفتی
با بهانه ای که نفهمیدم
ولی از چشمانت خواندم
تو رفتی
چون مسیری دیگر به سویت پدید آمد
دری دیگر به رویت گشوده شد
دیگر فرسوده ای چون من
تکیده ای مثل من
درمانگر نیست
فریادرس نیست
حضورش مازاد است
طفیلی است
تلخ است.
نیاز به ویرانگری نیست!
کافی است رفتن
ولی این رفتن نهایت ویرانی است
فروپاشی کامل است
دریغ از محبتی
چشم بستن بر وجودت
نهایت درماندگی است
نهایت واماندگی است
م.ح.قشقایی
🌒🌒🌒🌒🌒🌒🌒🌒🌒🌒
http://ghashghaii.blogfa.com/
https://t.me/qashghaii

"کی بودی پنهان که فراموش کنم ترا"

تقدیم به معصومیتی که در عنفوان جوانی پر کشید

هر چه زمان می گذرد، شوقم به دیدار تو افزایش می یابد. انگار دارم به تدریج به تو نزدیکتر می شوم؛ در تو محو می شوم؛ بیشتر و بیشتر در چشمان زیبای تو غرق می شوم. کلمات و واژه ها مرا می برند به سوی تو. مَرکب این جملات لغزنده می کشانند مرا به سوی وصال تو. تو هنوز یک رازی. راز فاش نشده، یک معمای حل نشده برای من. تو یک راهی که انتها ندارد. اینجا هدفی نیست که به آن ختم شود مگر تو. اینجا تمام مسیرها از تو و به سوی توست. تو معمار این جاده ای که در حاشیه آن گلهای معطر آبی و قرمز در امتداد هم به صف شده اند. در مسیری هموار و مسطح افق ناپیداست، ولی این مسیر خود افقی است برای من. گم شدن در این جاده خودیابی محض است. هر سمتی از جاده تو را بیاد می آورد، گویی تمام مناظر این جاده بی انتها تو را فریاد می زند و نام تو را می خواند. زمزمه های مدام در ضمیر این هوای معطر دل را به سامانی جدید هدایت می کند. نوعی نظم در عین بی نظمی. آرامشی عمیق در همهمه این فضای پر نغمه و آواز.
اینجا فقط خاطره توست که می ماند، با شهری از ترانه هایی که با تصنیف هایی از تو درهم آمیخته است. من اسیرم؛ اسیر این پهنه جاوید و کبیر، از نهایت یک پدیده رویایی، با ستاره هایی فروزان در شب تاریک که مرا می برد به عمق شب. در فراخنای کهکشان میان تهی. رهاورد این کلمات خزیدن در چشمه ای مملو از سراب این دنیاست. زمانی که از خواب بپرم. این لحظات با منند، رهاوردی بی نظیر از با تو بودن و در تو بیدار شدن. این حیات من است از تو و چیزی نمی تواند این‌حیات را از من بگیرد. فقط تو می توانی از این حصارهای درهم تنیده زندگی مرا رها کنی، فقط تو می توانی این زنجیره‌ای بردگی را از پاهایم بازکنی، اینجا دلی فرسوده و بیمار از حس بی مهری فریاد می زند و بدنبال فریادرسی چون توست. مرا هم دریاب ای فشرده حیات که برق نگاهت مرا سالهاست که مسحور خود کرده است.
هنوز پس از سالها چشمانت مرا به آتش می کشد...
م.ح.قشقایی
http://ghashghaii.blogfa.com/
https://t.me/qashghaii

خلاقیت عربی در شهر دبی

خلاقیت عربی در شهر دبی
بخش دوم


دبی یک شهر تجاری و توریستی است و به همین منظور هم توسعه یافته است. در واقع این شهر واسط بین برندها و تولید کنندگان بزرگ دنیا و مشتریان و توریستهاست. اکثر برندهای مطرح تولیدی دنیا در زمینه های مختلف در این شهر نمایندگی دارند. برندهای مختلف اتومبیل شامل بنز، پورشه، مازارنی، ب م و، فورد، هیوندا، تویوتا و رنو...در این شهر حضور دارند. برندهای مطرح پوشاک اروپا مانند زارا، پیر گاردین، مکس و..‌تولیدات خود را در این شهر عرضه می کنند. اگرچه قیمت کالاها بالاست ولی می توان مطمئن بود که جنس اصلی به دست شما می رسد و کمتر اجناس فیک و تقلبی وجود دارد. در دبی مرکز تولیدی یا کارگاه تولیدی مشاهده نمی شود، محصولات و کالاها از سایر کشورها وارد شده و به مصرف داخلی می رسد یا مجدد صادر شده و از کشور امارات خارج می شود. مواد خوراکی و میوه و سایر اقلام از کشورهای مجاور مانند ایران، هند، مصر، پاکستان و...وارد می شود. هندوانه ایران در این شهر محبوب و مصرف بالایی دارد و در غالب منوهای غذایی مشاهده می شود. سایر میوه های ایرانی نیز در این شهر دیده می شود. اما در هر صورت تنوع و کیفیت میوه های ایرانی در مقایسه با سایر کشورها بهتر است. من فقط خیار را از تولیدات کشور امارات دیدم که آنهم به صورت گلخانه ای پرورش می یابد. انواع کدو که از هندوستان وارد می شود تنوع زیادی دارد. در استانبول چنین تنوعی از میوه دیده نمی شود و این دو شهر در مقایسه با ایران اصلا از لحاظ میوه و سیفی جات نمی توانند به پای ایران برسند.
م.ح.قشقایی
http://ghashghaii.blogfa.com/
https://t.me/qashghaii

خلاقیت عربی در شهر دبی

خلاقیت عربی در شهر دبی
بخش اول


دبی شهری گرم و شرجی است که در طی ۲۰ سال گذشته پیشرفت قابل توجهی داشته است. برجهای بلند مرتبه در این شهر یکی از زیبایی ها و جاذبه های توریستی این شهر است که آنرا به نیویورک آسیا و یا همتای کوچک نيويورک شناسانده است. آسمانخراشهای این شهر با اَشکال و سازه‌های مهندسی زیبا و چشم نواز که هر کدام با شمایل خاصی در کنار هم قد کشیده و احداث شده اند، ترکیب زیبایی از یک شهر مدرن را نشان می دهد. اگرچه ساختمان‌های بلند مرتبه در کل شهر دیده می شود، ولی در بخش خاصی از شهر که به برّ دبی معروف بوده، برجها به شدت گسترش و امتداد یافته اند و مجموعه ای از ساختمان‌های فضایی را برخ می کشند. بلندمرتبه ترین برج جهان در دبی واقع شده و برج خلیفه به عنوان بزرگترین و مجهز ترین برج با کاربردهای مختلف در این شهر قرار گرفته و در معرض بازدیدکنندگان و گردشگران بیشماری است.
طبق آمار ماهانه حدود یک و نیم میلیون نفر از این شهر دیدن می کنند که از اتباع اقصی نقاط جهان را در بر می گیرد. جمعیت این شهر ۳ میلیون نفر است که اکثر آنها خارجیانی هستند که برای کار در این کشور ساکن شده اند. کل جمعیت بومی و تبعه در این شهر ۳۵۰ هزار نفر بیشتر نیست. هر جای شهر که مراجعه کنی اتباع سایر کشورها مثل چین، هندی، پاکستانی، و اتباع آسیای جنوب‌شرقی آسیا را به وفور می توان مشاهده کرد.
م.ح.قشقایی
http://ghashghaii.blogfa.com/
https://t.me/qashghaii