«عشق بر مدار مرگ»
نگاهی به کتاب «عقاید یک دلقک» نوشته «هاینریش بُل»
محمد حسین قشقایی

رمان «عقاید یک دلقک» نوشته هاینریش بل نویسنده آلمانی برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۷۲ می باشد. این کتاب که در سال 1963 به رشته تحریر درآمده است مجادلات زیادی را در آن زمان آلمان پشت سر گذاشت و یکی از تاثیر گذارترین رمانهایی است که پس از جنگ جهانی دوم نوشته شده است. هاینریش بل خود با جنگ و تبعات آن زندگی کرده و به عنوان یک نویسنده و راوی جنگ شناخته می شود. در رمان عقاید یک دلقک اگرچه موضوع جنگ به عنوان یک موضوع فرعی و حاشیه ای مطرح می شود ولی مناسبات و روابط افراد کاملا متاثر از جنگند و حس اضطراب و سرخوردگی پس از جنگ از فحوای کل کتاب قابل درک است و فقر ناشی از آن نیز بیشتر آنرا تشدید می کند. وجود افرادی به غایت مملو از رفتارهای مزورانه و تو خالی در رمان گویای سیطره ریا کاری، بی صداقتی، تذبذب و نان به نرخ روز بودن پول پرستی و خساست و شماری از اخلاق و خلقیات ناشایست انسانی است که با پایان جنگ ومشکلات ناشی از آن رخ می نماید. شاید رمان ناخودآگاه و در لایه های زیرین خود می خواهد نشان دهد که این شرایط است که انسان را اینگونه پلید می سازد و فقط عده قلیلی می توانند از این ورطه خود را خارج کنند.
داستان کتاب روایت زندگی یک کمدین و دلقک آلمانی به نام «هانس شنیر» است که در فراز و نشیب کار(دلقک بودن) و عشق و و باورهای مذهبی گیر افتاده است. نگاه حساس و در ظاهر بی قید دلقک به همه چیز و همه کس همراه با رُک گویی و صداقتش او را در شرایط ناگواری قرار می دهد که امکان رهایی اش را غیر ممکن می کند. شاید این اقتضای شغل اوست که وی را رک و تند و بی پروا می کند. روایت داستان حکایت عشقی ناتمام و ابتر است که بر بستری از شکاکیت، باورهای دینی و فقر به شکست می انجامد و شخصیت اصلی داستان را به فروپاشی و سقوط نزدیک می کند. بیان تضادی که می تواند میان عشق و باورهای مذهبی بوجود آید موضوع اصلی است که سر انجام آن پیروزی اعتقادات مذهبی بر عشق است. گرچه عشق محور اصلی این رمان و مبنایی برای بازگویی حقایق و خشونتها و بیرحمی های زندگی توام با ناکامیهای پی در پی است ولی نمی توان آنرا بدبینانه و ناامید کننده دانست. باوجودی که داستان در نهایت با افلاس و فرسودگی کامل دلقک به پایان می رسد ولی بارقه های امید نیز در بخش پایانی کتاب خودنمایی می کند. آخرین کلام هانس که آخرین عبارت رمان نیز هست می‌گوید «به آواز خواندن ادامه دادم». این جمله حکایت از آن دارد که هنوز می توان به آینده امیدوار بود.
در دلقک با یک انسان احساساتی مواجه ایم که بارها کلمه مالیخولیالی را برای خود بکار می برد. ولی او دیوانه نیست. او شدیدا حساس و صریح الهجه است. چیزی که در دنیای کنونی کمتر یافت می شود و نه تنها شخص را دچار مشکل و دردسر می کند، بلکه او را دیوانه و مجنون جلوه می دهد.
بهترین و زیباترین توصیفات کتاب مربوط به «هنریته» خواهر راوی داستان است. کسی که در جنگ جان خود را از دست می دهد، ولی انگار این اتفاق بر کل کتاب سایه افکنده و در تمامی اجزاء و وقایع سنگینی می کند. نویسنده در توصیف هنریته و احساس عمیق دلقک نسبت به خواهر کوچکش چنان تبحری به خرج داده که وقتی از هنریته و چیزهای مربوط به آن صحبت می شود گویی خواننده در آنجا حضور ملموسی دارد و صحنه ها را به خوبی مشاهده می کند. توصیف رنج و دردی که دلقک از خاطرات خواهرش به عمل می آورد اشک انسان را سرازیر می کند. این در حالی است در کتاب همیشه جایی برای هنریته هست . گویا راوی هیچگاه از حضور مدام خواهرش خلاصی ندارد. این داستان شاید ادای دینی است به کشته شدگان جنگ. کسانی که در سن پایین قربانی آتش جنگ می شوند. مرثیه ای تمام ناشدنی از عفریت مرگ که همه را در بر می گیرد. زمان می گذرد ولی هیچگاه یاد رفتگان کم رنگ نمی شود. توصیفات نویسنده در این زمینه گویی مدام با او همراه بوده و وی را به همان احساسها می کشانده و اندوهناکش می ساخته است. بخشی از کتاب: «زمانی که خبر مرگ هنریته را به ما دادند، در منزل میز را برای صرف غذا می چیدند، آنا دستمال سفره ی هنریته را که هنوز به نظر نمی رسید آنقدر کثیف شده باشد داخل حلقه زرد رنگ مخصوص آن بر روی کمد گذاشته بودو همه ما نگاه هایمان متوجه دستمال سفره هنریته شده بود...برای اولین بار در زندگیم به ارزش وحشتناک اشیایی پی بردم که یک نفر بعد از مرگ و یا در زمان حیاتش بر جای می گذارد. مادر واقعا با وجود شنیدن خبر مرگ هنریته سعی کرد شروع به خوردن کند، مسلما او می خواست به این شکل بگوید: زندگی ادامه پیدا می کند یا چیزی شبیه این ، اما من دقیقا می دانستم که این تفکر او صحیح نیست، زندگی ادامه پیدا نمی کند، بلکه این مرگ است که ادامه پیدا می کند...»

یکی از مهمترین بخشهای کتاب مکالمه تلفنی «شینر» با «مرویز» کشیش کاتولیک است که در آن دلقک تمام مکنونات قلبی خود را بیرون می ریزد و مذهب کاتولیک را با آن پیروان مزورش به باد انتقاد می گیرد.
سحر و جادویی که در نوع بیان و نوشتار بل در کتاب دلقک می بینیم در کتابهای دیگرش نیز بخوبی نمایان است و در واقع باید گفت او ساحره کلمات است.
https://t.me/qashghaii