بی تفاوتی
پا به دامنه کوه نهادم ساده و بی اختیار
ندانستم صعود از این کوه چنین است دشوار
اما روز به روز فزونتر در این صعود طولانی
دلبسته می شوم به امید این سودای پایانی
مرا به بالا می کشد شکوه این کوه پر از راز
به سحر اوست که شده ام قصه گوی این پرواز
تو قله کوهی و من کوهنوردی زاده جنون
به شوق رسیدن به تو شده ام اینچنین مجنون
عجب گذری ناهموار که ره در آن پیدا نیست
خبری از قله پیروزی و رسیدن در آنجا نیست
ولی من رها کرده ام همه چیز را در این مسیر
دیگر نگیرم هیچ پند و اندرزی از راهنمایان پیر
نه این غرور است و نه همراه شدن با اوهام
من از هیچ چیز درس نگیرم بجز غم و دردهام
امان از شیفته شدن بدون هیچ اراده و اختیار
سوار شدن بر اسبی است بدون زین و افسار
این راه مرا به اوج نرساند اگر قله آن تو باشی
لیک آشوب دلم فرو نشیند از این تلاش تو خالی
بر آنم که در مسیر این راه پر خطر و بی فرجام
عمر بسپارم به بی دریغ آنچه مانده است از ایام
م.ح.قشقایی
https://t.me/qashghaii
پروفایل شخصی محمد حسین قشقایی
یادداشتهای روزانه
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم آذر ۱۴۰۲ ساعت 22:54 توسط محمد حسین قشقایی
|