سخاوت آسمان
سخاوت آسمان
برف برف برف چه خوش، چه عاشقانه می باری
چهره یار بدیدی و بی مهابا چه عارفانه می باری
نکند ز شوق دیدار شده ای این چنین پدیدار در زمین
که گوهر گران بهای خود را چنین خالصانه می باری
صف عاشقان بلند است و دل خواستنت بسیار
چه ظهور پر صفایی، بس که شاعرانه می باری
راه من گُم است در این دشت پر برف و ژرف
بگذار گُم بمانم، تو ببار، چه قاهرانه می باری
ز دلم خبر نداری که چقدر شاد است امروز
چه بگویم از این مهابت، بس که شادمانه می باری
در انتظار آمدنت چه روزهاست که دعا کرده ام
امروز در جوابم آمدی، ببین چه ناباورانه می باری
با این بخشش بزرگ دلم رو به یغما برده ای
بر این خواهش همیشه گی، چه سخاوتمندانه می باری
چه زیبایی تو برف، چه پر احساسی تو برف
در دشت بیقرار من، چه بی تابانه می باری
در این لحظه کلامم در تو خلاصه می شود ای برف
تو شراره شعر منی، بس که مستانه می باری
ببین به شوق دیدنت چگونه مجنون تو شدم
بر این مسافر بی هدف، چه دیوانه می باری
ببار همچان ببار بر پیکر سخت و خشک زمین
ببار که در غربت زمین، داری جانانه می باری
من عاشقت شدم، یه عاشق بیمار خود شکن
برف برف برف چه خوش، چه عاشقانه می باری
چهره یار بدیدی و بی مهابا چه عارفانه می باری
نکند ز شوق دیدار شده ای این چنین پدیدار در زمین
که گوهر گران بهای خود را چنین خالصانه می باری
صف عاشقان بلند است و دل خواستنت بسیار
چه ظهور پر صفایی، بس که شاعرانه می باری
راه من گُم است در این دشت پر برف و ژرف
بگذار گُم بمانم، تو ببار، چه قاهرانه می باری
ز دلم خبر نداری که چقدر شاد است امروز
چه بگویم از این مهابت، بس که شادمانه می باری
در انتظار آمدنت چه روزهاست که دعا کرده ام
امروز در جوابم آمدی، ببین چه ناباورانه می باری
با این بخشش بزرگ دلم رو به یغما برده ای
بر این خواهش همیشه گی، چه سخاوتمندانه می باری
چه زیبایی تو برف، چه پر احساسی تو برف
در دشت بیقرار من، چه بی تابانه می باری
در این لحظه کلامم در تو خلاصه می شود ای برف
تو شراره شعر منی، بس که مستانه می باری
ببین به شوق دیدنت چگونه مجنون تو شدم
بر این مسافر بی هدف، چه دیوانه می باری
ببار همچان ببار بر پیکر سخت و خشک زمین
ببار که در غربت زمین، داری جانانه می باری
من عاشقت شدم، یه عاشق بیمار خود شکن
مرحم زخمهایم تویی، چه همدلانه می باری
م.ح.قشقایی
🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨