نشد!

دلم به مهر تو خوش بود که نشد
به امید عشق تو می آسود که نشد
هر روز چشم از راه بر نمی گرفت
تا بیند تو را در هلال مه آلود که نشد
چو پر کشیدی از نگاهم برون شدی
دل در پی ات سراسیمه تر شد که نشد
بهار آمدولی بوی تو را با خود نیاورد
در انتظار مستی بوی تو بود که نشد
چه میشد اگر ترانه می شدی در شعرم
یا شهسوار قصه پریانم میشدی که نشد
تو بودی که برایم عشق را معنا کردی
یگانه ملک تاجدارم میشدی که نشد
من در امتداد عشق تو اینچنین شدم
آواره هر کوچه و میخانه شدم که نشد
م.ح.قشقایی
https://t.me/qashghaii