صبح شوم
صبح شوم
صبح به خیر امروز
معنی ای دیگر داشت
یه طلوع بی نور
در پس ابرهای ضخیم
تند بادهای عظیم
با حجم بزرگی از باران و تگرگ
یه هجوم سنگین
بر سقف خسته این کومه سرد و کهنه
با غریو صداهای قژ قژ این طاق ضعیف
این هراسی است پر از تهدید و خطر
بانگ فریادی است از عصر جنون
زاده اعمال سخیف
در پیکره این هستی
دل آشوب زمین
طعنه مرگبار فضا
راز خشمی است نهان
ناله ها پر دامن
شِکوه ها سرد و عبوس
آسمان تار از این مُهر کثیف
هست گوش شنوایی هنوز؟
یا که دلها خفته است
نیست بازاری دیگر
که شراع مهر و شادی بکند
سبد عشق هویدا بکند
افسوس که در این کومه نالان
نغمه دلکش آواز تهیست
م.ح.قشقایی
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم مرداد ۱۴۰۴ ساعت 16:48 توسط محمد حسین قشقایی
|