چهار دیواری

محبوس در چهاردیواری اتاق
بر روی تخت دراز کشیده‌ام
اجسام و وسایل کنار دیوارها
مثل اشباحی بسوی طاق اتاق صف کشیده اند
به سقف اتاق خیره مانده ام
دقایق و ساعت ها بی دریغ می گذرند
سطح صاف و سفید سقف
مثل صفحه ای پر اعوجاج از جلوی دیدگانم رژه می روند
و اسباب و وسایل همراه با رقص و آواز
جشن و پایکوبی بر پا کرده اند
مثل زمانی که در کودکی
در گهواره خود به چپ و راست تاب می خوردم
و این اجسام بودند که حرکت می کردند نه من
و اینک در این شبهای مکرر
در کشاکش این رویاهای مدام
در تبادل بین جنون و اوهام
پس از ساعتها انتظار به خواب رفته ام

م.ح.قشقایی۱۴۰۲/۲/۱۰
https://t.me/qashghaii