گذرگاه‌

در دل سیاه شب
هنگامی که زوزه گرگان
بر دشت کویری این خاک طنین انداز می شود
زمانی که شبی بی ستاره و ماه
کوره راهها را پنهان می کند
و ره گم کردگان را به سراسیمه گی می کشاند

در آن هنگام که حیوانات وحشی
در گذرگاه‌های تاریک
گلوی قربانیان را می درند
و وقتی شب به انتها می رسد
رد خون آنها مسیر بی راهه جنگل را رنگین می سازد

و در آن کلبه ای که پیر مردی تنها
تاریکی را با خود و همسرش قسمت می کند
در آن هنگام که سلطه تاریکی و غم به دلهای خسته راه می یابد
قلندران سایه به سایه در کوچه ها
با قداره هایی لخت و آخته
در کمین رهگذری بی خانمان نشسته اند
تا در سکوت و ظلمت شب
توشه ره گم کرده ای را بربایند

م.ح.قشقایی
https://t.me/qashghaii