نامیرایی
آن سفرکرده
به نامیرایی ات قسم ای نازنین
گرچه رخ به نقاب خاک کشیدی
"گویند هر که رفت نسلی منقرض شد"
اما هر که رفت تجسمی است؛
خیالی است
حک شده بر لوح ذهن
چه کسی گفته است خیال غیر واقعی است؟
چه کسی گفته است رفتگان باز نایند؟
من لحظه لحظه بودنشان را می یابم
و نگاهشان را حس می کنم
شاهدیم
آنگونه که در بیداری رویا می پرورانیم
و در خواب به همه جا پرواز می کنیم
☆☆☆
ولی باز هم از غیابش می هراسم
نگرانم از اینکه خیالش را گم کنم
و یک وقت که در خوابم رویایش را نیابم
از نگاه من هر که در خیال است زنده است
هر که را در خواب می بینی نامیراست
من اینگونه با رفتگان زندگی کرده ام
تصورم این است که آنها از زندگان زنده ترند
چه آن که آنها بیش از زندگان بر ذهنم مسلطند
و فکرم را در خود دارند
گویی سوار بر بال ملائک
نقش حضور خود را در آسمان نگاهم ترسیم کرده اند
م.ح.قشقایی۱۴۰۲/۲/۱۵
+ نوشته شده در جمعه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت 22:44 توسط محمد حسین قشقایی
|