روزگار
روزگار ما
سوخته همه مهربانی ها
سیاه شد دل سپیدی ها
ذره ذره ماه پنهان شد
غم آمد و غصه مهمان شد
چشیدند آب شور دریا را
ماهیان رسیده از رودها را
دل سپردن غریب دوران شد
به نظم نامده شعر پریشان شد
شحنه ها با شمشیرهای بران خویش
استاده بر بالای سر قربانیان خویش
سلاخ با نگاهی دژم و خونین
می کند چاقوی خود را زوبین
آسمان با آنهمه پهنایش
تنگ آمده مرغان را پروازش
م.ح.قشقایی
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت 21:9 توسط محمد حسین قشقایی
|