اسیر
اسیر تو
با دل من چه کرده ای
که این چنین گرفته است
به دشت بی شکیب من
نقش حزین گرفته است
چرا دلم هنوز هم
به یاد تو خسته است
برای دیدنت یه دم
چشم امید بسته است
از چه مرا می بری
به نا کجای قلب خود
دوباره غرقم می کنی
با فکر رسیدن به خود
پر از امید می کنی مرا
در سراب عشق خود
یکباره پر پر می کنی
دفتر شعر مشق خود
م.ح.قشقایی
+ نوشته شده در شنبه سیزدهم خرداد ۱۴۰۲ ساعت 14:27 توسط محمد حسین قشقایی
|