خیال
چشمه خیال
چشم خود را می گذارم برهم
تا ببینم چهره تو را در چشمه خیال
چون رویایی گم شده در باد
می لغزد رخ تو بر آينه وصال
پر از نور می شوی در صحنه ذهن
آشکار می شوی مثل لعبتی بی مثال
چو نقش پری دریایی در کتاب دل
نشسته ای با وقار در منظر خیال
در حسن جمال برده ای از همه دل
در نکویی نیست برای تو هماوردی
چنین خوش خصال و خوش منظر
نیست در دنیا کسی را با تو همبازی
زیبایی از رخ تو همیشه جام گرفت
مست شد و از جمال تو وام گرفت
پر شد از هستی و هست شد
از باده لبان تو جرعه ها کام گرفت
م.ح.قشقایی
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم خرداد ۱۴۰۲ ساعت 22:50 توسط محمد حسین قشقایی
|